پرهامپرهام، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

گل پسر مامان

نی نی محرم سال 91

سلام خودم هر وقت وبلاگ پرهام باز میکنم با دیدن عکس علی اصغر و امام حسین (ص) انقدر گریه میکنم که دیگر رمقی برای آپ کردن وبلاگ برام نمیمونه. پرهام برای علی اصغر طفل شیر خوار امام حسین زنجیر میزنه الهی مامان فدای دل مهربونت بشه ...
22 آذر 1391

شیرین کاری گل پسری

گل مامان الان دیگه ١٦ ماهش شده و به خاطر این رشد چشم گیرش میخوام براش کیک بپزم آخه برای روز جهانی کودک هم کاری نکردم براش چون جفتمون مریض سرما خورده بودیم . پسرم داره کم کم بزرگ میشه و هر روز شیرین تر از دیروز عاشق  آب پاشیدن هستی با اون صدای قشنگت میگی پاچید . پاچید . از روی مبل میپری روی باشت ها. و کلی حال میکنی . از نقاشی کشیدن فقط چشم چشم دو ابرو کشیدن و عکس باب اسفنجی را دوست داری یکی برات بکشه هفته پیش خط صاف میکشیدی الان دیگه داره منحنی میشه. به من میگی مامان : من میگم جانم: میگی بدیر( بگیر )بتش (بکش) چی بکشم مامان ؟ میگی : جو جو  باب ابرو ( جوجه - باب اسفنجی - چشم چشم دو ابرو ) هر کس...
22 آذر 1391

سلام سلام

سلام سلام صد تا سلام ما برگشتیم . پرهام پسرم خیلی بزرگ شده . کار های جدیدش هم اینه که هر جایی میره برمیگرده سیر تا پیاز ماجرا را دست و پا شکسته برای مامانم تعریف میکنه . اونوقت مامانم میگه پریسا دیگه داره خطرناک میشه ها باید بهش یاد بدی برای همه نشینه همه چیو تعریف کنه . مثلا : پرهام از گاوداری  برمیگرده اینطور تعریف میکنه . ماشین رفتیم گاو . با بزرگ هام  گاو با پا ناز کردیعنی با بابا بزرگ رفته پرهام با پا گاو ها را ناز کرده. چند تا گاو  بود پرهام؟ دو تا سه تا    بعد میگه هممه گاو ناز پرهام از پارک برمیگرده: مامان کجا بودی ؟ ددر پاک(پارک) با کی رفتی؟ مسن(با محسن). چکار کردی ؟ پرهام با هیجان :سنگ&n...
22 آذر 1391

پرهام در گاوداری

پرهام هم باید مثل دایی و بابا و عمو  و تمامی بستگانش  که 30 سال پیش سوار تراکتور میشدند و بازی میکردند و عکس می انداختند باید ایشون  هم یه عکسی با گاو ها وترکتور داشته باشه . ناسلامتی از خاندان داوری هاست. منتها وقتی سوار تراتو(تراکتور)شد دیگه ول نکرد .گاو اخ شد . نو که اومد به بازار کهنه میشه دل آزار ...
22 آذر 1391

اردک خان

عمو پورنگ انقدر شعر     اردک تک تک    تک تک اردک   تک اردک      اردکی تنها بروی آبه    پرهاشو بسته  میخواد بخوابه. اون بالا بالا لک لکی پیداست      مثل این اردک لک لکه تنهاست کاشکی که لک لک دوست شه با اردک                                               تا که نباشند این...
22 آذر 1391

پرهام خطرناک میشود

 دیشب شب فوق العاده خطرناکی برای پرهام بود که یه صدقه انداختم تا بالاخره این خطر ها به پایان رسید . هنوزم وقتی یادش می افتم فشارم میافته پایین. اولینش خونه مامان مریم بود من پایین رفته بودم لباس گردش پرهام را بیاورم ببریمش ددر . مامان در آشپزخانه بود که پرهام گلدونی که  لای مبلها بود میشکنه بعد نیمه شکسته آن را محکم تو دستش میگیره به مامان نمیده. بیچاره مامان کلی عرق کرد تا از دستش در آورد . دومیش هم که دیگه فاجعه بود . اون سنگ های گلدون که همیشه باهاشون بازی میکرد را از زیر مبل پیدا کرد بعد از کمی بازی یهو دیدم لپ پرهام تپل شد نگو یکی از سنگها  را کرده بود تو دهنش . خدایی بود که دیدم و یواشی کشیدم بیرون از دهنش...
22 آذر 1391

کلمات قند و عسل

مثلا حرف های تو کاش میشد قند و عسل                                            می آوردم گل سرخ واسه تو  بغل بغل   مامان = مام  یا ماما                                               ...
22 آذر 1391

یک ویروس خطرناک و روزگارانی سخت و طاقت فرسا

سلام بعد از اینکه مادر بزرگ- بابا علی به رحمت خدا رفت و بعد مراسم خاکسپاری که تشریف برده بودیم و آتیش سوزاندیم در مراسم ختم ننه جون ( که همیشه ازش میترسیدم) چشممان به خیار افتاد و چون من عشق خیار بودم . نشسته خوردم. چون مامانم هم نمیدوست شستن یا نه ... خلاصه ٣ روز بعد یهو ویروسه بد جنس اثر کرد . مامانم خیلی ترسید اول با استفراغ شروع شد سریع رفتیم دکتر ریاضی . دارو های مورد نیاز مثل ا آر اس و زینک را گرفتیم ولی چون دازوی ضد تهوع ٨ ساعت یکبار بود مامانم داشت از ترس به لرزه می افتاد از دکتر کلانتری هم وقت گرفتن و با بابا علی رفتیم .... چشمتون روز بد نبینه اولین آمپول ضد تهوع عمرمون را زدیم و تا فردا شب بیهوش خوابیده بودیم ... فقط از هما...
22 آذر 1391

پارک شهر

یک روز جمعه بود . مامان پریسا خونه کار داشت و بابا علی هم طبق معمول 2 ساعت رفت سر کار سر بزنه بیاد . مامان مریم و بابا محسن تصمیم گرفتند پرهام ببرند پارک شهر بازی کنه. زیر زبون پرهام خان مزه کرد و یکشنبه ظهر هم دوباره بقول پرهام دواره رفت پارک شهر . چون نه دوربین برده بودم نه موبایل نتونستم عکس بگیرم . برای همین فقط عکس های روز جمعه را میذارم. بقیه در ادامه مطلب پرهام داره دید میزنه یه وقت کسی نیاد یه سنگ بندازه تو آب داره به پنگوئن هم شکلات میده کمر تمساح شکست  دوباره اردک ؟ این غازه یا اردک؟   ...
22 آذر 1391